موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان تک و تنها
نمی دانم چرا رفتی
نمی دانم چرا شاید خطا کردم و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا تا کی!!!!! برای چه؟ ولی رفتی................
21 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
توی دنیا اگر قرار بود جای چیز دیگری باشم دوست داشتم جای اشك رو گونه هات باشم كه تو چشمات متولد شه رو گونه هات جاری شه و روی لبات بمیره 21 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
با من چیزی بگو کلامی آنقدر کوتاه که همسایه نشنود با من چیزی بگو ساده ترین حرف انسانی روانترین آوازی که یک حنجره به یاد آورد با من بگو بگو که دوستم داری 21 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
یک بار دیگر عشق را با خون نوشتن ... تعبیر لبخند تو را گلگون نوشتن تا دست عشق از پیکر عاشق جدا شد ... با دست مولا قصه مجنون نوشتن ..... این کوچه ها بی تو همیشه بیقرارن ... حس غریبی بین پاییز و بهارند رفتی ولی فکری به حال کوچه ها کن ... بوی تو رو دارند و تو رو اما ندارند 21 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
21 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
اگر می توانستم مجازاتت کنم از تو می خواستم...... به اندازه ای که تو رو دوست دارم مرا دوست داشته باشی 21 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
به سلامتي شمع كه تااخرش به پات ميسوزه به سلامتی پشه که دهن نمرود رو سرویس کرد ! به سلامتي همه اوناي كه تلخ ميخورن و شيرين سخن ميگن به سلامتی وطن که خونه هممونه
به سلامتی راه که آخرش معلوم نیست به کجا میره
بنوش به سلامتی نوش... بنوش بسلامتی هر کی طرفدار ...بنوش به سلامتی طنز لطيفه و سرگرمی... بنوش به سلامتی جدیّت تصمیم کبرا... بنوش به سلامتی آن مرد که در باران آمد... بنوش بسلامتی دارا و سارا... بنوش به سلامتی سر مشقهای آب با با ...بنوش به سلامتی رسم نوشتن با قلم... بنوش به سلامتی گل کردنهای لبخند همکلاسی... بنوش به سلامتی راه فرار از عشقهای زنگ اول ...بنوش به سلامتی آن لحظههای بی کلک... بنوش به سلامتی شعر خدای مهربان... بنوش به سلامتی دهقان فداکار... بنوش به سلامتی انگشت پطروس... بنوش به سلامتی سیم خاردار که پشت و رو نداره... به نوش به سلامتی سر خطهای ... ما ...بنوش به سلامتی تک تک عزیزان ... بنوش به سلامتی لحظههای در آغوش ...بنوش به سلامتی سلامتیهای غیر متعارف و متعارف به سلامتی دوست که دوسش دارم
به سلامتی انقلاب که تهش به میدون آزادی میرسه به سلامتی دیوار که هر مرد و نامردی بهش پشت کرد و به هیشکی پشت نکرد به سلامتی مرام که امروز تازه معنیش رو فهمیدم
به سلامتی خانواده که داشتنش یه بدبختیه و نداشتنش یکی دیگه به سلامتی قورباغه چون سبزه و همیشه سبز می مونه
به سلامتی عشق که تلخیش شیرین هست و شیرینیش تلخ
به سلامتی اشک که وقتی میاد طرف خالی میشه و بقیه پر
به سلامتيه هر چي بچه باحاله که اينجا رو علم کرده
به سلامتی سیگار که رفیق نیمه راه نبود و تا آخرش با ما سوخت و ساخت
به سلامتيِ اونائي كه پشت ميلهها دارن حبسشو ميكشن
به سلامتی دست مردی که هیچ وقت جلو نامرد دراز نمیشه
به سلامتيِ کلنگ ، كه هر چقدر بره تو خاك ،بازم براقتر ميشه!
به سلامتی همه رفقای در بند
به سلامتي پياز که چشم همه براش گریونه
به سلامتی ارزو های بر باد رفته،دوستان فراموشکار، دیواری که ریخت، درختی که خشک شد، دریایی که به مارسید کویرشد، سایه ای که شومی شو انداخت رو ما، پرچمی که از صلح، جور ساخت. و.....
به سلامتي بلبل كه براي وصال آواز میخونه.....
به سلامتي زغال كه با همه ي سياهيش رنگ عوض نميكنه!
به سلامتي مگس نه به خاطر وزوزش به خاطر سماجتش
به سلامتي پل كه وقتي بارون مياد ميریم زيرش تا خيس نشیم
به سلامتی تابلوی ورود ممنوع!که یه تنه یه اتوبان رو حریفه
به سلامتي گاوچون نگفت من گفت ما
به سلامتی سلامتی که هیچ کس به خود سلامتی اش توجه نمی کنه !
به سلامتی بید
به سلامتی برف، نه به خاطر سفید بودنش...به خاطر اینکه سیاهی ها را هم می پوشونه سلامتی بچه هایی که توی همه ی چیزهای دنیا فقط آرزو دارن و حسرت
به سلامتی خودمو خودت که ایرونی هستیم و هم وطن
21 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
به سلامتی درخت! نه به خاطرِ میوش، به خاطرِ سایش. ღ ღ♥
به سلامتی دیوار! نه به خاطرِ بلندیش، واسه اینکه هیچوقت پشتِ آدم روخالی نمیکنه. ღ ღ♥ به سلامتی دریا! نه به خاطرِ بزرگیش، واسه یکرنگیش.
به سلامتی سایه! که هیچوقت آدم رو تنها نمیذاره.
به سلامتی پرچم ایران!
که سهرنگه، تخممرغ! که دورنگه، رفیق! که یهرنگه.
به سلامتی همه اونایی که دوسشون داریم و نمیدونن، دوسمون دارن و نمیدونیم.
به سلامتی نهنگ! که گندهلات دریاست.
به سلامتی زنجیر! نه به خاطر اینکه درازه، به خاطر اینکه به هم پیوستس. ღ♥ღ
نه به خاطر «خ»ش، فقط به خاطر «یار»ش.
به سلامتی شلغم! نه به خاطر (شل)ش، به خاطر(غم)ش.
به سلامتی کرم خاکی! نه به خاطر کرمبودنش،به خاطر خاکیبودنش
به سلامتی پل عابر پیاده! که هم مردا از روش رد میشن هم نامردا !
به سلامتی برف! که هم روش سفیده هم توش.
به سلامتی رودخونه! که اونجا سنگای بزرگ هوای سنگای کوچیکو دارن.
به سلامتی گاو! که نمیگه من، میگه ما.
به سلامتی دریا! که ماهی گندیدههاشو دور نمیریزه.
به سلامتی سنگ بزرگ دریا!که سنگای دیگه رو میگیره دورش.
به سلامتی بیل! که هرچه قدر بره تو خاک، بازم برّاقتر میشه.
به سلامتی دریا! که قربونیاشو پس میآره.
به سلامتی تابلوی ورود ممنوع! که یه تنه یه اتوبان رو حریفه.
به سلامتی عقرب! که به خواری تن نمیده.
(عرض شودکه عقرب وقتی تو آتیش میره و دورش همش آتیشه با نیشش خودش میکُشه که کسی نالههاشو نشنوه)
به سلامتی سرنوشت! که نمیشه اونو از "سر" نوشت.
به سلامتی سیم خاردار! که پشت و رو نداره.
21 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
با یه شکلات شروع شد، من یه شکلات گذاشتم تو دستش اونم یه شکلات گذاشت تو دست من، من بچه بودم اونم بچه بودسرمو بالا کردم سرشو بالا کرد، دید که منو می شناسه خندیدم، گفت دوستیم؟ گفتم دوستِ دوست گفت تا کجا؟ گفتم دوستی که تا نداره، گفت تا مرگ؟ خندیدم و گفتم من که گفتم تا نداره، گفت باشه تا پس از مرگ گفتم نه نه نه نه تا نداره گفت قبول تا اونجا که همه دوباره زنده می شن یعنی زندگی پس از مرگ بازم با هم دوستیم تا بهشت تا جهنم تا هر جا که باشه منو تو با هم دوستیم؟ خندیدم و گفتم تو براش تا هر جا که دلت می خواد یه تا بزار اصلا یه تا بکش از سر این دنیا تا اون دنیا اما من اصلا براش تا نمی زارم. نگام کرد نگاهش کردم باور نمی کرد می دونستم اون می خواست حتما دوستیه ما تا داشته باشه دوستیه بدون تا رو نمی فهمید گفت بیا برای دوستیمون یه نشانه بذاریم گفتم باشه، تو بذار گفت شکلات ... هر بار که همدیگرو می بینیم یه شکلات ماله تو یکی مال من ،باشه؟ گفتم باشه هر بار یه شکلات می ذاشتم تو دستش اونم یه شکلات تو دست من ، باز همدیگرو نگاه می کردیم یعنی که دوستیم دوستِ دوست. من تندی شکلاتمو باز می کردم می ذاشتم تو دهنمو تند و تند میمکیدم میگفت شکمو تو دوست شکموی منی بعد شکلاتشو می ذاشت توی یه صندوقچه کوچولوی قشنگ. میگفتم بخورش !میگفت تموم می شه می خوام تموم نشه برای همیشه بمونه، صندوقش پر شده بود از شکلات ! هیچ کدومشو نمی خورد !من همشو می خوردم گفتم اگه یه روز شکلاتاتو مورچه ها بخورن یا کرما اونوقت چی کار می کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ گفت مواظبشون هستم ،می گفت می خوام نگهشون دارم تا موقعی که دوست هستیم، اما من شکلاتامو می ذاشتم تو دهنمو می گفتم نه نه نه تا نداره دوستی که تا نداره. یکسال، دوسال، چهارسال، هفت سال، ده سال، بیست ساله که شده، اون بزرگ شده منم بزرگ شدم من همه شکلاتامو خوردم اون همه شکلاتاشو نگهداشته اون اومده امشب تا خداحافظی کنه می خواد بره ، بره اون دور دورا می گه میرم اما زود بر می گردم من که می دونم میره و بر نمی گرده یادش رفت شکلات به من بده من که یادم نرفته یه شکلات گذاشتم کف دستش گفتم این برای خوردن یه شکلاتم گذاشتم کف اون دستش این آخرین شکلات برای صندوق کوچکیت یادش رفته بود که صندوقی داره برای شکلاتش هردوتارو خورد ،خندیدم می دونستم دوستیه اون تا داره مثل همیشه، خوب شد همه شکلاتشمو خوردم اما اون هیچ کدومشو نخورده حالا با یه صندوقچه پر از شکلاتای نخورده چی کار می کنه؟؟؟؟؟؟؟؟ 14 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
ساده بگــــــــــم،ساده بگـــــــــــــــم ساده بگـــــــــــــم سادگـــــــــــي رو قصـــــــــــه من، قصـــــــــــــــــــه تو قصــــــــــــه ي دل دادگـــــــــــــي رو & ساده بگـــــــــــــــم كه عاشقــــــــــم يــــــــه عاشـــــــــق بي ادعـــــــــــــا يــــــه عاشقـــــــــي كه مثل تــــــــــو اميـــــــــــــد داره به اون خــــــــــــدا ساده بگـــــــــــــم كه يك نــــــــگات منــــــــــــــو به رويا مي بـــــــــــــره ساده بگـــــــــــــــم رنگ نـــــــــگات از هر رنـــــــــــــگي ســــــاده تـــــره & سادگـــــــــــــــي رو مــــن دوس دارم حتـــــــــــــــــي توي عاشقيـــــــــــــا ساده كــــــــــــه عاشقـــــــم بشــــــي دوســـــــــت دارم قد خــــــــــــــــــدا ساده تريــــــــــــــــن سادگـــــــــي رو آره تــــــــــــو چشمـــــــــــات مي بينم ساده مــــــي گــــــي دوســـــــــت دارم منـــــم واســــه تـــــــــو میمیرم & سادگـــــــي بــــــــــه شعـــــراي مــــن يــــــــــه معنــــــــي ساده مـــــــــي ده شعــــــــري كه واســــــه تـــــو مي گــم عاشقـــــــــــي رو ســـــاده ميــــــــــگه شعــــــرمو ســـــاده گفتمـــــــــــــــو ساده تــــــــــــــرم تموم ميـــــــشـــــه دوستت دارم علی جونم اين بيــــــــــــــت آخـــــرم ميـــشـــــه
11 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
هیچ میدونی با تو بودن برام قشنگترین آسایشه؟
با تو بو دن برام خود آرامشه
میدونم که میدونی دوریت برام مثل مصیبته
اینو هم خوب میدونی که گاهی دلم بد جور می گیره
هوای با تو بودن میکنه شبا که فقط اشک می ریزم
راستش و بخوای همش خدا خدا میکنم
که وقت این نرسه که من و تو از هم جدا بشیم
اینو میدونی عزیز من ، که دل من دیگه طاقت دوریت و نداره ؟
اینو میدونی عزیزمن خدا عاشقا رو دوست داره
پس بیا با هم دعا کنیم از ته دلمون خدا رو صدا کنیم
که تا آخر ش بمونیم مال هم
ما رو خدا نکنه از هم جدا همیشه باشیم تو صف عاشق
11 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
دوستت دارم، نه واسه اينكه تنهام دوستت دارم، چون تو گفتي، هميشه هستي باهام دوستت دارم، نه واسه اينكه بي قرارم دوستت دارم، چون تو گفتي، هيچ وقت نميكني خارم دوستت دارم، نه واسه اينكه دربه درم
دوستت دارم، چون تو گفتي، ميگيري بال و پرم دوستت دارم، نه واسه اينكه دل تنگم دوستت دارم، چون تو گفتي، هميشه باهات يكرنگم دوستت دارم، نه واسه اينكه دورم دوستت دارم، چون تو گفتي، واست يه هم زبونم دوستت دارم، نه واسه اينكه هستي تو رويام دوستت دارم، چون تويي تنها فرشتة آرزوهام دوستت دارم، نه واسه ادامة حياتم دوستت دارم، چون تويي تنها فرشتة نجاتم دوستت دارم، نه واسه يه روز و دو روز دوستت دارم، واسه هميشه، واسه هر روز 11 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
آهای تویی که از چشات یه عمریه دور دلم
به خاطر داشتن تو همیشه مغرور دلم ![]() اسکله ی ناز چشات حریم امن قایقم
تو ساعت یه ربع عشق عقربه ی دقایقم ![]() گرمیه دستای تو رو به صد تا دنیا نمیدم هر وقت که یارم تو بودی بی کسیو نفهمیدم ![]() نفهمیدم چه جور گذشت بی کسی و آوارگیم
نفهمیدم چه جور گذشت روزای سخت سادگیم ![]() یهو یه موجی اومد و قایق کند از اسکله قایق من آواره شد الان یه عمر تو گله ![]() تو بند دل سلول عشق حبس نگات میکِشم
ولی بازم رو میله هاش عکس چشات میکِشم ![]() آی قصه ی بی سر و ته شعر بدون قافیه برای مرگ این صدا نبودن تو کافیه ![]() اسکله ی ناز چشات حریم امن قایقم
تو ساعت یه ربع عشق عقربه ی دقایقم ![]() گرمیه دستای تو رو به صد تا دنیا نمیدم هر وقت که یارم تو بودی بی کسیو نفهمیدم ![]() 11 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
هرگز نخواستم که تو رو با کسی قسمت بکنم یا از تو حتی با خودم یه لحظه صحبت بکنم هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم ترسم اینه که روو تنت جای تگاهم بمونه یا روی بیشه ی چشات غبار آهم بمونه تو پاک و ساده مثل خواب حتی با بوسه میشکنی شکل همه آرزوهام تجسم خواب منی
پیش تو آیینه ی چشام حقیر لایق تو نیست 11 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
.........تک و تنها......... 6 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
ای عشق همه بهانه از توست من خامشم و ترانـه از توست آن بانگ بلنـــــــد صبحگــــــاهی وین زمزمـــــه شبانــه از توست مــــــــــن اندوه خـــویش را ندانم این گریــــه بی بهانــــه از توست ای آتش جـــــــــــان پاکبـــــــــازان در خرمــــــن من زبانــــه از توست افســون شده تو را زبان نیست ور هست همـه فسانه از توست کشتی مــــرا چه بیــــم دریا؟ توفــــــان ز تو و کرانه از توست گر باده دهی وگر نه غم نیست مست از تو و میخانـــه از توست 6 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
خدایـــا دلــــــم بـــاز امشب گــــــرفته.!!
بیــــــا تا کمی با تـــو صـــــحبت کنـــم...
بیا تا دل کوچــــــــــکم را
خدایـــا فقــــط با تـــو قسمت کنم..!
خدایـــــا بیــا پشت آن پنــجــره..
که وا می شود رو به ســــــوی دلــــــــم!!
بیـــا پــــرده ها را کنـــاری بزن..
که نــــــورت بتــابد به روی دلـــــــم!!!
خدایـــا کمـــک کـــن :
که پـــروانه ی شعر من جــــان بگیرد..
کمی هم به فـــــکر دلـــــــم باش...
مبـــادا بمیـــرد...!!!
خــــدایــا دلــــــم را
که هر شب نــفس می کشـــد در هوایـــــت..
اگر چه شــــــکســــــته!!!
شبــــی می فرســــتم بــرایــت...!!! 6 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
که هرچه بالا رفتم آخرش را ندیدم. معجون زیبایت آنقدر شیرین بود که هر چه نوشیدم نتوانستم تمامش کنم. و دریای عشقت آنقدر وسیع بود که هرچه شنا کردم نتوانستم آخرش را ببینم و سرانجام در آن غرق شدم.... 6 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
بــــ ــاران ..... !! بهـــ ــانه است ....!! بهــــ ــانه ای برای زیر بـــ ــاران راهی شــ ــدن ...!! راهی شدن در دل شب ....!! غـــ ــرق شدن در دل آسمان تاریــ ـک...!! اری بهـــ ــانه است ...!! بهـــ ــانه ای برای زندگی .... !! برای گریستـــــ ــن .... !! برای ازادی ...!! رهـــ ــایی ....!! ب ا ر ا ن . . . . ! ! تنـــ ــها بهــ ـانه ی من بــــ ـرای حرف دل گفتــ ــن ...!! تنـــ ـها بهــ ـانه ی من بــــ ـرای زار زدن ...!! تنـــ ـها بهــ ــانه ی من بــــ ــرای همـــ ـدردی ....!! برای اثبــــ ــات وجود .... !! اوه , و صــ ـدای غــــ ــرش رعـــــ ـد و بــ ــرق ....!!! چقـــ ــدر دل نشیــ ــن !! ارامش بـــــ ــخش ... !! بــــ ـــاران من ؟ کجـــ ــایی؟؟؟ ................. !! پس کی این فصل پر از سبز و دلزدگی تمام میشود ..... ؟!؟ پس کی پائیز می اید ؟ ! پس کی جان میگیرم از بوی خاک .... !! بوی نم ... !! بوی ب ا ر ا ن !! 6 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
بالاخره همچی تموم شد، ولی خوب زندگی همچنان ادامه داره با تمام فراز و نشیبش، پس از اول باید شروع کرد. 6 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
گفتم نرو پرپر میشم
گفتی: میخوام رها باشم
گفتم: آخه عاشق شدم
گفتی:میخوام تنها باشم
گفتم: دلم
گفتی: بسوز
گفتی: یه عمری باز هنوز
گفتم: پس عمرم چی میشه
گفتی: هدر شد شب و روز
گفتم: آخه داغون میشم
گفتی: به من خوش میگذره
گفتم: بیا چشمام تویی
گفتی: آخر کی میخره
گفتم: منو جنس میبینی؟
گفتی: آره بی قیمتی
گفتم: یه روز کسی بودم
با من نکن بی حرمتی
گفتم: صدام میمیره باز
گفتی: با درد بسوز بساز
گفتم : حالا که پیر شدم
گفتی: که از تو سیر شدم
گفتم: تمنا میکنم
گفتی: میخوام خردت کنم
گفتم: بیا بشکن تنو
گفتی: فراموش کن منو
6 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
6 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
ازم پرسید: به خاطر کی زنده هستی؟ 6 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
یه روز بهم گفت: ميخوام باهات دوست بشم، آخه ميدوني من اينجا خيلي تنهام. بهش لبخند زدم و گفتم: آره ميدونم، فکر خوبيه، منم خيلي تنهام.
يه روز ديگه بهم گفت: ميخوام تا ابد باهات بمونم، آخه ميدوني من اينجا خيلي تنهام. بهش لبخند زدم و گفتم: آره ميدونم، فکر خوبيه، منم خيلي تنهام.
يه روز ديگه بهم گفت: ميخوام برم يه جاي دور که هيچ مزاحمي نباشه، وقتي همه چيز حل شد تو هم بيا اونجا، آخه ميدوني من اينجا خيلي تنهام. بهش لبخند زدم و گفتم: آره ميدونم، فکر خوبيه، منم خيلي تنهام.
يه روز تو نامه برام نوشت: من اينجا يه دوست پيدا کردم، آخه ميدوني من اينجا خيلي تنهام. براش يه لبخند کشيدم و زيرش نوشتم: آره ميدونم، فکر خوبيه، منم خيلي تنهام.
يه روز ديگه تو نامه برام نوشت: من قراره با اين دوستم تا ابد زندگي کنم، آخه ميدوني من اينجا خيلي تنهام. براش يه لبخند کشيدم و زيرش نوشتم: آره ميدونم، فکر خوبيه، منم خيلي تنهام.
حالا ديگه اون تنها نيست و از اين بابت خوشحالم و چيزي که بيشتر از اون خوشحالم ميکنه اينه که هنوز نميدونه که من خيلي خيلي تنهام. 6 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
چرا؟
چرا رفت؟ چرا نه گفت؟ چرا باهم نموند؟ چرا بمن بیمحلی کرد؟ چرا مرحم درد و دل ام نشد؟ چرا اینجوری با بی معرفتی رفت؟ چرا اصلا من الان اینا رو اینجا مینویسم؟ جواب این چرا ها همه یک کلمه است
6 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
یکی بود یکی نبود ، اون که با دیگران بود تو بودی و اون که غیر تو با هیچکی نبود من بودم... یکی خواست یکی نخواست ، اون که خواست تو بودی و اون که نخواست بی تو بمونه من بودم... یکی گفت یکی نگفت ، اون که گفت تو بودی و اون که دوستت دارم جز تو به کسی نگفت من بودم... 6 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
4 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
4 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
مرهم درد دل من مرگ من است زندگی در حسرت و زجر٬ باعث ننگ من است... وقت آن شد مرگ آيد از پس اين عمر دراز مرگ را در آغوش... مرگ را در بر خود مي بينم!!!
بايد يک روز گذشت از کوچه ارواح خبيث تا که آزاد شوم زين مردمان حرف و حديث... وقت آن شد آشکارا شود اين راز و نياز مرگ را در آغوش... مرگ را در بر خود می بينم!!!
دعوت مرگ من امروز گواه درد است سنگ گورم بنهيد٬ هوا بس سرد است!!! و به پايان سفر نزديکم...... و من از جمع شما خواهم رفت!!! میروم تا هم آغوشی مرگ...! تا هجوم هجرت٬ تا که اندوه شما راحتم بگذارد!!! و چه احساس لطيفی است عروج!!!
4 دی 1389برچسب:, :: :: نويسنده : مهندس دانیال
![]() ![]() |